علی:خانومت و دختر کوچولوت چطورن؟ دانیال: خوبن. اتفاقا معصومه و پارمیدا هم خیلی دوست دارن تو رو ببینن. علی:آره منم همینطور. آخ که اگه من اون پارمیدای خوشگل و نازتو ببینم، می نشونمش توی بغلم و یه دل سیر ماچش می کنم و حسابی اون چشمای قشنگشو می بوسم. وای که چه موهای لختی داره پارمیدا. آدم دوست داره دستشو بکنه لای موهاش. با اینکه فقط عکسشو دیدما، ولی عاشقش شدم. وای که این پارمیدا چقدر ناز و خوردنیه! باور کن ببینمش اصن نمی ذارم از توی بغلم تکون ... دانیال: ببین ادامه نده. پارمیدا اسم زنمه! اسم دخترم معصومه ست! |
About![]()
اینجا، قراره اتفاقاتی بیوفته... شما میدونین چه اتفاقاتی؟؟؟ والا ما که نمی دونیم. اگه فهمیدین تو رو خدا ما رو هم خبر کنین....
7 اسفند 1391 0 اسفند 1391 7 مرداد 1391 2 مرداد 1391 7 تير 1391 6 تير 1391 5 تير 1391 4 تير 1391 3 تير 1391 2 تير 1391 1 تير 1391 6 خرداد 1391 5 خرداد 1391 4 خرداد 1391 3 خرداد 1391 2 خرداد 1391 1 خرداد 1391 AuthorsLinks
تقدیم به تنها عشقم
SpecificLinkDump
حمل ماینر از چین به ایران Categories |