Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


کشکول دوستان

همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا ، تو قدم به چشم من نه بنشین کنار جویی

?ui=2&view=att&th=124908bd8a73a420&attid=0.1&disp=attd&realattid=ii_124908bd8a73a420&zw

وفا نكردي و كردم، خطا نديدي و ديدم
شكستي و نشكستم، بُريدي و نبريدم

اگر ز خلق ملامت، و گر ز كرده ندامت
كشيدم از تو كشيدم، شنيدم از تو شنيدم

كي ام، شكوفه اشكي كه در هواي تو هر شب
ز چشم ناله شكفتم، به روي شكوه دويدم

مرا نصيب غم آمد، به شادي همه عالم
چرا كه از همه عالم، محبت تو گزيدم

چو شمع خنده نكردي، مگر به روز سياهم
چو بخت جلوه نكردي، مگر ز موي سپيدم

بجز وفا و عنايت، نماند در همه عالم
ندامتي كه نبردم، ملامتي كه نديدم

نبود از تو گريزي چنين كه بار غم دل
ز دست شكوه گرفتم، بدوش ناله كشيدم

جواني ام به سمند شتاب مي شد و از پي
چو گرد در قدم او، دويدم و نرسيدم

به روي بخت ز ديده، ز چهر عمر به گردون
گهي چو اشك نشستم، گهي چو رنگ پريدم

وفا نكردي و كردم، بسر نبردي و بردم
ثبات عهد مرا ديدي اي فروغ اميدم؟

ولی داستان عشق و خیانتی که باعث سروده شدن این شعر شد به گوش کمتر کسی رسیده.

مهرداد اوستا در جوانی عاشق دختری شده و قرار ازدواج می گذارند. دختر جوان به دلیل رفت و آمد هایی که به دربار شاه داشته ، پس از مدتی مورد توجه شاه قرار گرفته و شاه به او پیشنهاد ازدواج می دهد.
دوستان نزدیک اوستا که از این جریان باخبر می شوند، به هر نحوی که اوستا متوجه خیانت نامزدش نشود سعی می کنند عقیده ی او را در ادامه ی ارتباط با نامزدش تغییر دهند. ولی اوستا به هیچ وجه حاضر به بر هم زدن نامزدی و قول خود نمی شود . تا اینکه یک روز
  مهرداد اوستا به همراه دوستانش ، نامزد خود را در لباسی که هدیه ای از اوستا بوده ، در حال سوار شدن بر خودروی مخصوص دربار می بیند...

+نوشته شده در جمعه 30 تير 1391برچسب:,ساعت7:53توسط | |

مهم نیست اگر انـسـان بـرای کـسی که دوسـتـش دارد غـرورش را از دست بـدهـد ؛ 

امـا فـاجـعـه اسـت اگر بـه خـاطـر حـفـظ غـرور ، کـسی را که دوسـت دارد از دست بـدهـد .

ویـلـیـام شکـسـپـیـر

 

+نوشته شده در یک شنبه 25 تير 1391برچسب:,ساعت11:29توسط | |

یه روزی آقای کلاغ ، ....... یا به قول بعضیا زاغ
رو دوچرخه پا می‌زد، ........ رد شدش از دم باغ

پای یک درخت رسید ، ........ صدای خوبی شنید
نگاهی کرد به بالا ،........... صاحب صدا رو دید


یه قناری بود قشنگ ، ......... بال و پر ، پر آب و رنگ
وقتی جیک جیکو می‌کرد ، ......... آب می‌کردش دل سنگ

قلب زاغ تکونی خورد ،...... قناری عقلشو برد
توی فکر قناری ، .........تا دو روز غذا نخورد

روز سوم کلاغه ،........‌رفتش پیش قناری
گفتش عزیزم سلام ، ........اومدم خواستگاری!

نگاهی کرد قناری ، ......بالا و پایین، راست و چپ
پوزخندی زد به کلاغ ،....... گفتش که عجب! عجب

منقار من قلمی ، .......منقار تو بیست وجب
واسه چی زنت بشم؟..... مغز من نکرده تب

کلاغه دلش شیکست ،..... ولی دید یه راهی هست
برای سفر به شهر ،...... بار و بندیلش رو بست

یه مدت از کلاغه ،........ هیچ کجا خبر نبود
وقتی برگشت به خونه ،........ از نوکش اثر نبود

داده بود عمل کنن ، ........منقار درازشو
فکر کرد این بار می‌خره ،.... قناریه نازشو


باز کلاغ دلش شیکست ، ........نگاه کرد به سر و دست
آره خب، سیاه بودش! .......اینجوری بوده و هست

دوباره یه فکری کرد ، .......رنگ مو تهیه کرد
خودشو از سر تا پا ،........ رفت و کردش زرد زرد

رفتش و گفت: قناری! ......اومدم خواستگاری
شدم عینهو خودت ،......... بگو که دوسم داری

اخمای قناریه ، .......دوباره رفتش تو هم!

کله‌مو نگاه بکن ،......... گیسوهام پر پیچ و خم

موهای روی سرت ،........ وای که هست خیلی کم
فردا روزی تاس می‌شی!...... زندگی‌مون میشه غم

کلاغ رفتش خونه ........نگاه کرد به آینه
نکنه خدا جونم ! .......سرنوشت من اینه؟!

ولی نا امید نشد ،...... رفت تو فکر کلاگیس
گذاشت اونو رو سرش ، ....تفی کرد با دو تا لیس

کلاه گیسه چسبیدش ،.... خیلی محکم و تمیز
روی کله‌ی کلاغ ،..... نمی‌خورد حتی لیز

نگاه که خوب می‌کنم ، ....می‌بینم گردنتو
یه جورایی درازه ، ......نمی‌شم من زن تو

کلاغه رفتشو من ،...... نمی‌دونم چی جوری
وقتی اومدش ولی ، .....گردنش بود اینجوری

خجالت نمی‌کشی؟.... واسه گوشتای شیکم!؟
دوست دارم شوهر من ، .....باشه پیمناست دست کم!

دیگه از فردا کلاغ ،.... حسابی رفت تو رژیم
می‌کردش بدنسازی ، .....بارفیکس و دمبل و سیم

بعدش هم می‌رفت تو پارک ،..... می‌دویید راهای دور
آره این کلاغ ما ،‌.....خیلی خیلی بود صبور

واسه ریختن عرق ، .....می‌کردش طناب‌بازی
ولی از روند کار ، ....نبودش خیلی راضی

پا شدی رفتش به شهر ،.... دنبال دکتر خوب
دو هفته بستری شد ، .....که بشه یه تیکه چوب

قرصای جور و واجور ، ....رژیمای رنگارنگ
تمرینهای ورزشی ، ....لباسای کیپ تنگ

آخرش اومد رو فرم ، .....هیکل و وزن کلاغ
با هزار تا آرزو ، .....اومدش به سمت باغ

وقتی از دور میومد ، .....شنیدش صدای ساز
تنبک و تنبور و دف ، ....شادی و رقص و آواز

دل زاغه هری ریخت !........ نکنه قناریه؟
شایدم عروسی ......... بازای شکاریه!!

دیدش ای وای قناری ، .....پوشیده رخت عروس
یعنی دامادش کیه؟ .....طاووسه یا که خروس؟

هی کی هست لابد تو تیپ ، ....حرف اولو می‌زنه!
توی هیکل و صورت ،‌ ....صد برابر منه

کلاغه رفتشو دید ،..... شوهر قناری رو
شوکه شد ، نمی‌دونست، ....چیز اصل کاری رو!

می‌دونین مشکل کار ،.... از همون اول چی بود؟
کلاغه دوچرخه داشت ،‌.....صاحب
بی ام و نبود

+نوشته شده در جمعه 23 تير 1391برچسب:,ساعت20:57توسط | |

مادر زن و مادر شوهر
 

 

 

شهین خانم و مهین خانم توی خیابون به هم رسیدن. بعد از کلی احوالپرسی و چاق سلامتی، شهین خانم پرسید :راستی از دخترت چه خبر؟ دوسالی باید باشه که ازدواج کرده، از زندگیش راضیه؟ بچه دار شد؟

 

 

 

مهین خانم یه بادی به غبغب انداخت و گفت آره جونم ،این پسره ، شوهرش ، مثل پروانه دور سرش می چرخه ، اون سال اول عروسی که دایم مسافرت بودن ، همه جا رو رفتن دیدن ، عید اون سال هم رفتن اروپا برای من هم یه پالتوی خیلی قشنگ آورده بود ، تو کار های خونه هم نمی گذاره دست از سیاه به سفید بزنه ، وقتی هم که حامله بود دیگه هیچی ، اینقدر بهش می رسید حالا هم که بچه اشون به دنیا اومده تا پوشک بچه رو هم این عوض میکنه ، آره شکر خدا خوشبخت شد بچه ام.

 

 

 

شهین خانم گفت شکر خدا ..ببینم پسرت چیکار میکنه از زنش راضیه؟

 

 

مهین خانم یه آهی کشید و یه پشت چشم اومد که ای خواهر نگو که دلم خونه ، پسر بد بختم هر چی در میاره همش خرج مسافرت این دختره میکنه ، انگار زمین خونه اشون میخ داره اون سال اول که اصلا توی خونه بند نبودن ،اصلا فکر نمیکرد که بابا این بدبخت خرج این همه سفر رو از کجا بیاره ، بعدش هم عیدیه رفتن دبی ،دختره برا ننه اش رفته بود یه پالتو خریده بود 100 دلار، پسره شده حمال خونواده زنش، طفلک بچه ام توی خونه عین یه کلفت کار میکنه ، زنه دست از سیاه به سفید نمی زنه، حامله که شده بود این پسره دیگه رسما شده بود زن خونه، بعد هم که زایمان کرد حتی پوشک بچه اش رو میده این پسر بد بخت عوض میکنه، آره خواهر طفلکم بدبخت شد.

د.


+نوشته شده در پنج شنبه 22 تير 1391برچسب:,ساعت7:26توسط محمد جواد خانجانخانی | |

روزی مردی جان خود را به خطر انداخت تا جان پسر بچه ای را که در دریا در حال غرق شدن بود نجات دهد. اوضاع آنقدر خطرناک بود که همه فکر می کردند هر دوی آنها غرق می شوند. و اگر غرق نشوند حتما در بین صخره ها تکه تکه خواهند شد. ولی آن مرد با تلاش فراوان پسر بچه را نجات داد.آن مرد خسته و زخمی پسرک را...



به نزدیک ترین صخره رساند. و خود هم از آن بالا رفت. بعد از مدتی که هر دو آرامتر شدند. پسر بچه رو به مرد کرد و گفت: «از اینکه به خاطر نجات من جان خودت را به خطر انداختی متشکرم» مرد در جواب گفت: «احتیاجی به تشکر نیست. فقط سعی کن طوری زندگی کنی که زندگیت ارزش نجات دادن را داشته باشد!»

+نوشته شده در سه شنبه 20 تير 1391برچسب:,ساعت8:57توسط | |

آرزوی سه حیوان

FunFunky.Com

   

FunFunky.Com

FunFunky.Com

+نوشته شده در سه شنبه 20 تير 1391برچسب:,ساعت8:48توسط | |

اینم از آخر و عاقبت آدم چشم چرون!!!

آخ... فکر کنم مغزش ترکید!!!!

+نوشته شده در دو شنبه 19 تير 1391برچسب:,ساعت16:54توسط محمد جواد خانجانخانی | |

شوی لباس اردک ها

این شوی لباس اردک ها هرسال در سیدنی به مناسبت عید پاک برگزار می شود که دارای طرفداران بی شماریست

 

فشن شوی اردک ها بسیار جالب 
 
فشن شوی اردک  ها بسیار جالب 
 فشن شوی اردک ها بسیار جالب 
فشن شوی اردک ها بسیار جالب 
فشن شوی  اردک ها بسیار جالب 
فشن شوی اردک ها بسیار جالب 
فشن شوی اردک ها بسیار جالب 
فشن شوی اردک ها بسیار جالب 
فشن شوی  اردک ها بسیار جالب 

فشن شوی اردک ها بسیار جالب 
فشن شوی اردک ها بسیار جالب 
فشن شوی  اردک ها بسیار جالب  
فشن شوی اردک ها بسیار جالب 
فشن شوی اردک ها بسیار جالب 
فشن شوی اردک ها بسیار جالب 
فشن شوی  اردک ها بسیار جالب 

فشن شوی اردک ها بسیار جالب 

فشن شوی اردک ها بسیار جالب 

فشن شوی اردک ها بسیار جالب 
فشن شوی اردک ها بسیار جالب 
فشن شوی  اردک ها بسیار جالب 
فشن شوی اردک ها بسیار جالب
 

 

+نوشته شده در دو شنبه 19 تير 1391برچسب:,ساعت8:8توسط محمد جواد خانجانخانی | |

وقتی دیر میرم خونه:

 
جایی که مامانم فکر میکنه هستم 40.gif
1
 
جایی که بابام فکر میکنه هستم 42.gif
2
 
جایی که دوست دخترم فکر میکنه هستم  45.gif
3
 
جایی که برادرم فکر میکنه هستم 37.gif
4
 
جایی که واقعا هستم happy0199.gif
5

+نوشته شده در دو شنبه 19 تير 1391برچسب:,ساعت8:5توسط محمد جواد خانجانخانی | |

خیلی داغونم رفیق!!!

http://marshal-modern.ir/Archive/27200.aspx

+نوشته شده در یک شنبه 18 تير 1391برچسب:,ساعت8:23توسط | |

هرگز داشته هایت را دست کم نگیر...

www.sohagroup.com

+نوشته شده در یک شنبه 18 تير 1391برچسب:,ساعت8:19توسط | |

هرگز داشته هایت را دست کم نگیر...

www.sohagroup.com

+نوشته شده در یک شنبه 18 تير 1391برچسب:,ساعت8:12توسط محمد جواد خانجانخانی | |

 

زناني که روزي ايراني بودند
پرديس ثابتي

پرديس ثابتي (زاده
۱۳۵۴ در تهران) اکنون زيست شناس برجسته ايراني-آمريکايي اهل فلوريدا و ساکن ماساچوست در ايالات متحده آمريکا و استاد دانشگاه هاروارد است.

http://antimarket.ir/nletter/90/7/251/1.jpg

ثابتي سومين زني در تاريخ است که با معدل
۱۰۰ از مدرسه پزشکي دانشگاه هاروارد آمريکا فارغ التحصيل شدهاست.
وي بعنوان يکي از سرشناس ترين محققان آمريکا در زمينه بررسي ژنوم مالاريا، از بنياد بيل و مليندا گيتس بالغ بر
۲ ميليون دلار بودجه تحقيقاتي دريافت کرده است
پرديس ثابتي اخيرا نيز به عنوان يکي از
۱۰۰ چهره نابغه جهان از سوي گروه بين المللي Creators Synectics معرفي شدهاست.
شبکه خبري سيانان نيز در سال
۲۰۰۷، ثابتي را به عنوان «يکي از ۸ نوابغي که دنياي ما را متحول خواهند ساخت» عنوان کرده است.
تحقيقات وي در خصوص تکامل انساني در طيف وسيعي از نشريات معتبر علمي و تحقيقاتي جهان نظير نيچر و ساينس منتشر شدهاست. دکتر ثابتي که تاکنون بالغ بر
۲۰ اثر علمي و تحقيقاتي را به رشته تاليف درآورده است.

وي همچنين عضو هيئت ناظرين متخصص در گردهمايي سال
۲۰۰۸ مجمع جهاني اقتصاد بود.


انوشه انصاري
http://antimarket.ir/nletter/90/7/251/2.jpg

او متولد شهر مشهد درايران است . انوشه هميشه عاشق فضا و فضانوردي و درپي راه يافتن به فضابوده ‌است . وي در سال
۱۳۶۳ (۱۹۸۴) به همراه خانواده‌اش به آمريکا مهاجرت کرد.

وي اولين فضانوردايراني الاصل دنياست و اولين زن کيهان‌گرد و چهارمين نفري است که هزينهٔ سفر فضايي خود را پرداخت کرده‌است. او همچنين پس ازعبدالاحد مومند فضانوردافغان دومين فضانورد فارسي ‌زبان است. انصاري ترجيح مي‌دهد درمورد خود از عنوان «فضانورد همراه» به ‏‏جاي واژهٔ «گردشگر فضايي» استفاده کند.


رکسانا مصلحي

رکسانا مصلحي يک متخصص ژنتيک است که اکثر تحقيقات و پژوهش هاي وي در رابطه با سرطان و راه هاي درمان آن معطوف بوده است .

http://antimarket.ir/nletter/90/7/251/3.jpg

او در ايران متولد شد و در کانادا رشد کرد و هم اکنون استاديار بخش ژنتيک دانشگاه نيويورک است .وي در دانشگاه کلمبيا تحصيلات خود را سپري کرد و جوايزي همچون را در زمينه تدريس و شيوه ي خوب علم آموزي وي همچون
Award for Excellence in Teaching (UBC و Biovision Fellowship را در يافت کرده است .


مريم ميرزاخاني
 
http://antimarket.ir/nletter/90/7/251/4.jpg

دکتر مريم ميرزاخاني استاد جوان ايراني، يکي از10 مغز برتر آمريکا

دکتر مريم ميرزاخاني، استاديار جوان دانشگاه«پرينستون»، به عنوان يکي از 10 مغز برتر آمريکاي شمالي معرفي شد و به او لقب سد شکن دادند. مريم ميرزاخاني در سال هاي
۷۳ و ۷۴ ( سال سوم و چهارم دبيرستان) از مدرسه‌ي فرزانگان تهران موفق به کسب مدال طلاي المپياد رياضي کشوري شد و بعد از آن در سال ۱۹۹۴ در المپياد جهاني رياضي هنگ کنگ با ۴۱ امتياز از ۴۲ امتياز مدال طلاي جهاني گرفت . سال بعد يعني ۱۹۹۵ در المپياد جهاني رياضي کانادا با ۴۲ امتياز از ۴۲، رتبه ي ۱ طلاي جهاني را به دست آورد

ميرزاخاني از جمله بازماندگان سانحه غم‌بار سقوط اتوبوس حامل نخبگان رياضي دانشگاه صنعتي شريف به دره در اسفندماه سال 76 است.


دکتر آذر نفيسي
 
http://antimarket.ir/nletter/90/7/251/5.jpg

نویسنده و استاد دانشگاهی ایرانی در دانشگاه جانز هاپکینز است که هم اکنون در آمریکا زندگی می‌کند.
معروف‌ترین اثر وی کتاب پرفروش لولیتاخوانی در تهران است.که توجه زیادی را به خود جلب کرد و به
۳۲ زبان ترجمه شده‌است. کتاب دوم او با نام آنچه درباره‌اش سکوت کرده‌ام، به یک زندگینامه نزدیک‌تر است. رمانی که زندگی خاندان نفیسی از کودکی نویسنده تا زمان از دست‌دادن پدر و مادرش را روایت می‌کند.وی در حال حاضر استاد ادبیات انگلیسی دانشگاه جانز هاپکینز و سخنران میهمان در موسسه سیاست خارجی آن دانشگاه در دانشکدهٔ مطالعات پیشرفتهٔ بین‌المللی (سایس) واقع در واشینگتن آمریکاست.
او دختر احمد نفیسی شهردار سابق تهران، و نزهت نفیسی (از نخستین زنانی که به مجلس شورای ملی راه یافت). آذر نفیسی با بیژن نادری ازدواج کرده، صاحب دو فرزند به نام‌های نگار و دارا می‌باشد. برخلاف آنچه در کتاب ایشان مطرح شده‌است آذر نفیسی به هیچ وجه برادرزادهٔ استاد سعید نفیسی نبوده‌است. در مورد نسبت ایشان با سعید نفیسی استاد ادبیات معاصر ایران ذکر این نکته کافی است پدر بزرگ پدری این بانو پسر عموی نا تنی پدربزرگ سعید نفیسی بوده‌است.


کريستين امانپور

http://antimarket.ir/nletter/90/7/251/6.jpg

کريستين امان‌پور فرزند محمد امان‌پور مدير هواپيمايي ايراني و همسر بريتانيايي او پاتريشيا است. کريستين تحصيلات خود را تا سن يازده سالگي در ايران و پس از آن تا پايان دوره دبيرستان در بريتانيا انجام داد. سپس به دانشگاه رودآيلند در آمريکا رفت و تحصيل خود را در رشته روزنامه‌نگاري در در سال
۱۹۸۳ به پايان رساند.

کريستيان امانپور مجري برنامه «اين هفته» در شبکه اي‌بي‌سي است. او پيش‌تر گزارشگر ارشد بخش اخبار بين‌المللي شبکه خبري سي‌ان‌ان بود. او يکي از خبرنگاران نامدار ايالات متحده آمريکا است.

او از خبرنگاران جنگي متبحر جهان به شمار مي‌رود. گزارش‌هاي امان‌پور از بالکان باعث شد که در سال
۱۹۹۴ جايزه امي دو جايزه جورج فاستر پيبادي، دو جايزه جورج پولک و جايزه شجاعت در گزارشگري دريافت کند.

او همچنين مصاحبه‌هاي بسياري انجام داده‌است که از آن جمله مي‌توان به مصاحبه با ژاک شيراک
۲۰۰۳ (قبل از جنگ عراق)، محمود عباس ۲۰۰۳، ملک عبدالله ۱۹۹۹، پرويز مشرف ۲۰۰۱، ياسر عرفات ۲۰۰۰ و محمد خاتمي ۱۹۹۷ اشاره کرد.

او به زبان‌هاي انگليسي، فرانسوي و فارسي مسلط است.


گلنوش خالقي
 
http://antimarket.ir/nletter/90/7/251/7.jpg

روح الله خالقي به همراه دخترش گلنوش

گلنوش خالقي فارغ التحصیل مدرسه ملی موسیقی تهران می باشد, استادان وی جواد معروفی و حسین صبا بودند..او یکی از معروفترین رهبران ارکستر است وهم اکنون ساکن واشنگتن است و به همراه شوهرش  استفان کرک و دو فرزندش زندگی می کند...


زهره جويا

http://antimarket.ir/nletter/90/7/251/8.jpg

زهره جويا در مشهد به دنيا آمد. او از پدري افغان ( اهل هرات) و مادري ايراني زاده شده است. در هنر آوازخواني خانم جويا ، نه تنها تاثير اين دو فرهنگ ، بلکه رد پاي موسيقي اروپايي نيز بسيار برجسته مي‌باشد.
زهره جويا مدرسه را در ايران به پايان رسانده وبراي آموختن موسيقي به اروپا رفت وتحصيلات عالي اش را دراين رشته در آمستردام و بعداً در دانشسراي هنرهاي زيباي وين – اتريش – به پايان رسانده‌است و در رشته «اپرا» فوق ليسانس گرفته‌است.

جويا با اجراي کنسرت‌هايش، نه تنها درعرصه‌هاي موسيقي ايراني و افغاني هنرنمايي کرده‌است، بلکه دراجراي اپراها درکشورهاي غربي نيز از محبوبيت خاصي برخوردار گشته‌است.

زهره جويا، پيوسته با هنرش به موسسات خيريه و نهادهايي که براي تامين حقوق زنان تلاش مي‌ورزند مددکاري نموده‌است. وي با فعاليت‌هاي هنريش، با گروه‌هاي نيکوکاري به ويژه سازمان‌هاي خارج از کشور که براي حقوق زن در افغانستان فعاليت دارند، کمک و همکاري دارد.


ليلي افشار


http://antimarket.ir/nletter/90/7/251/9.jpg
لیلی افشار، متولد ۱۳۳۸ در تهران، از ده سالگی فراگیری گیتار را آغاز کرد . وی با درجه لیسانس و فوق لیسانس موسیقی در رشته نوازندگی گیتار از "کنسرواتوآر بوستون" و "کنسرواتوآر موسیقی نیوانگلند" فارغ‌التحصیل شد و نخستین زنی در جهان بوده که موفق به اخذ درجه دکترا در نوازندگی گیتار شده است.

خانم افشار مدتی نیز در "مرکز هنرهای تجسمی بنف" و "فستیوال موسیقی اسپن" تحصیل کرده و دیپلم افتخاری "آکادمی موسیقی کیجانا درسی ینا" ایتالیا نیز به وی اعطاء شده است

او مدارک دیگری نیز در نوازندگی گیتار از کنسرواتوار موسیقی بوستون، نیوانگلند، دانشگاه ایالتی فلوریدا دارد. وی در مرکز آموزش هنرهای زیبای بناف (
Bnaff) تحصیل کرده‌است. دارای مدارک افتخاری از آکادمی موسیقی کیجیانا واقع در شهر سینای ایتالیا است.
لیلی افشار کرسی پروفسوری خود را برای "دانشگاه ممفیس" در سال ۱۹۸۹ بدست آورد و هجده سال است برنامه لیسانس و فوق لیسانس و دکترای نوازندگی گیتار در دانشگاه ممفیس را اداره می‌کند، که در آنجا نیز جایزه استاد برجسته دانشگاه در سال ۲۰۰۰ به وی تعلق گرفته است .


آمونا اميري
http://antimarket.ir/nletter/90/7/251/10.jpg

دختر شايسته ي کانادا در سال 2007


نازنين افشين جم
http://antimarket.ir/nletter/90/7/251/11.jpg

دختر شايسته ي جهان در سال 2003


شرمين شاريور
http://antimarket.ir/nletter/90/7/251/12.jpg

برنده ي جايزه ي دختر شايسته ي آلمان و اروپا در سال 2004 و 2005

تنيس

ارغوان رضايي
http://antimarket.ir/nletter/90/7/251/13.jpg

 


ب
ازيکن ايراني - فرانسوي در سطح برتر تنيس دنيا


شقايق لنکس
http://antimarket.ir/nletter/90/7/251/14.jpg

مدل مشهور جهاني

کاترين بل

 
http://antimarket.ir/nletter/90/7/251/15.jpg
بازیگر انگلیسی-آمریکایی ایرانی-تبار سریال‌های تلویزیونی (JAG) آمریکا است.
کاترین در
۱۴ اوت ۱۹۶۸ در لندن بدنیا آمد. او از پدری اسکاتلندی و مادری ایرانی زاده شده. والدینش بعداً از همدیگر جدا شدند.
کاترین سپس در
۳ سالگی به همراه مادرش مینا به لس آنجلس رفت. او در زمان کودکی در تبلیغ‌های تلویزیونی زیادی ظاهر گردید، و قصد داشت که پزشک یا مهندس بیومدیکال بشود سر از حرفه مدل تمام وقت در آورد.

او به زبان‌های انگلیسی و فارسی تسلط دارد.



+نوشته شده در شنبه 17 تير 1391برچسب:,ساعت20:2توسط | |

دوره اساطیری

درفش کاویانی ، نمادی از کاوه آهنگر ، فریدون و جمشید

 

هخامنشیان

پرچم ایران

کوروش بزرگ

پرچم ایران

درفش به جا مانده از کوروش بزرگ

 

دیگر درفش های هخامنشیان:

پرچم ایران

فروهر آراسته شده به سه رنگ سبز ، سفید ، قرمز به جا مانده از دوران هخامنشیان

 

اشکانیان

پرچم ایران

درفش اشکانیان با خورشید آراسته می شده است

 

ساسانیان

پرچم ایران

درفش کاویانی در دوران ساسانی هم مطرح بوده است

سیاه جامگان

پرچم ایران

رنگ سیاه نماد پیروان ابومسلم خراسانی

سرخ جامگان

پرچم ایران

رنگ سرخ نماد پیروان بابک خرم دین

غزنویان

پرچم ایران

سلجوقیان

پرچم ایران

تیموریان

پرچم ایران

دوران صفویه

پرچم ایران

مهم ترین و اصلی ترین پرچم دوران صفویه

نشان شیر و خورشید برای اولین بار به طور رسمی از اینجا وارد پرچم ایران شده است

پرچم ایران

پرچم شاه اسماعیل

پرچم ایران

پرچم شاه تهماسب

افشاریان

پرچم ایران
پرچم ایران

پرچم های نادر شاه افشار

دوران زندیه

پرچم ایران

دوران قاجار

پرچم ایران

پرچم دوره آقا محمد خان

پرچم ایران

پرچم دوره محمد شاه

پرچم ایران

پرچم ایران در دوران ناصرالدین شاه ، مشروطیت و پهلوی

دوران پهلوی

پرچم ایران

در برخی از درفش های دوره پهلوی تاج پهلوی دیده می شود

جمهوری اسلامی

پرچم ایران

+نوشته شده در شنبه 17 تير 1391برچسب:,ساعت19:48توسط | |

دیروزرفته بودم درمانگاه آمپول بزنم،
يه دختره اومد آمپولمو بزنه،معلوم بود خيلي تازه کاره!
همينجوري که سرنگو گرفته بود توي دستش،لرزون لرزون اومد سمت من و گفت:
"بسم الله الرحمن الرحيــــم"
منم که کپ کرده بودم از ترسم گفتم:
"اشهد ان لا اله الا الله"!
هيچي ديگه...
انقدر خنديد که نتونست آمپولو بزنه و خدارو شکر يکي ديگه اومد زد

+نوشته شده در پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:,ساعت1:35توسط محمد جواد خانجانخانی | |

 
اومد پیشم حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه
گفت: حاج آقا یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه
گفتم: چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم
گفت: من رفتنی ام!
گفتم: یعنی چی؟
گفت: دارم میمیرم
 

ادامه مطلب...

+نوشته شده در چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:,ساعت18:43توسط محمد جواد خانجانخانی | |

 قسمتی از دیالوگ ماندگار پرویز پرستویی در فیلم مارمولک :

 
 
 
 
شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد
اما درهای رحمت خداوند همیشه به روی شما باز است ...
و این قدر به
فكر راه های دررو نباشید ... !!
خدا كه فقط متعلق به آدم های خوب نیست
خدا، خدای آدم های
خلافكار هم هست
فقط خود خداست كه بین بندگانش فرقی نمیگذارد
او: اند ِ
لطافت
اند ِ‌ بخشش
اند ِ بیخیال شدن
اند ِ چشم پوشی و
رفاقت
است ...
 
 
 
عضویت در گروه اینترنتی منصور قیامت

+نوشته شده در چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:,ساعت18:29توسط محمد جواد خانجانخانی | |

 گر شما از جلمه افراد باهوش هسیتد بگویید اشبتاه کجاست:
 
 
 
123456789
123456789
123456789
 
 
 
 
یعنی شما الآن به این موضوع تمرکز کرده اید که اشکال ارقام را پیدا کنید؟!
سخت در اشتباهید!
اشکال این است که:
کلمه هستید، هسیتد- تایپ شده و
کلمه اشتباه- اشبتاه!
من نگفتم اشتباه در اعداد است!
بهتر نیست برگردیم اول اتبدایی بخونیم؟
حتی کلمه اول ابتدایی هم اشتباهه!!
پس بریم اول مهد کودک بخونیم
حتی کلمه مهد کودک هم اشتباهه!!!
چرا رفتید دوباره مهد کودک رو ببینید؟
هه هه
الو الو... یبمارستان دیوونه ها؟
هه !
حتی کلمه بیمارستان هم اشتباهه!!!

+نوشته شده در چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:,ساعت18:4توسط محمد جواد خانجانخانی | |

وجدانا تاهالا دقت کردین؟؟؟؟

نه، میخام ببینم دقت کردین یانه؟

به چی؟

به نظراتی که براتون میاد:

وب جالی داری!!!

به منم صر بزن!!

لینکت کردم، بلینکم!

میتونم قوووووووووووووووووووووووووول بدم کثایی که اینجوری نزر میدن

یه خط از مطالبتون رو نخوندن!!!!!!

هالا من برای اینکه نکنه یکی مطالبمو بخونه، یه مصابغه برگذار میکنم.

حرکی نوتس بگه چند تا غلط املایی تو این پسته، برندس!!!!

جایزشم محفوظه!!!!!

جدی میگم!

امتحان کن!!!

+نوشته شده در چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:,ساعت9:21توسط | |

فکر میکنی چقدر کلاس داره بگی من دانشجوی دانشگاه علوم پزشکی هستم؟

بستگی داره!!!

به چی؟

به اینکه چه رشته ای بخونی؟؟؟؟

اینقدر لجم میگیره.

من پزشکی نمی خونم، مدیریت خدمات بهداشتی درمانی میخونم

ولی از اونجایی که دانشگاه علوم پزشکی می درسم همه بم میگن خانم دکتر!!!!!

حالا خانم دکتر گفتنشو بیخیال، وقتی بهشون اعتراض میکنی که بابا من مدیرم، دکتر نیستم بهشون بر میخوره که خیلیم دلت بخواد که بت بگیم دکتر!!!!

واااااا

مگه مدیر بودن بد تر دکتر بودنه؟؟؟؟

اتفاقا خیلیم کلاسش بیشتره!!!

ندیدین وقتی یکی میره خواستگاری، میگن:

"آقای داماد چکارن؟ مدیر کدوم ادارن؟"

کی تاحالا شنیده که بگن:

"آقای داماد چکارن؟ دکتر کدوم بیمارستانن؟"

پس همین جا معلوم میشه که مدیر بودن خیلی بهتر از دکتر بودنه!!!

خلاصه بهتون بگم که بعد از این همه کلنجار رفتن با اطرافیان محترم، آخرش ازمون ویزیت مجانی هم می خوان!!!!

جالبترین جای داستان میدونین کجاست؟

اونجایی که برا کارآموزیت بری بیمارستانو رپوش بپوشیو برو بچ دکتر ببیننت!!!!

اونوقت میگن اینا رو که چه حس دکتری بهشون دست داده!!!!!

به قول متجددین آدم دچار دوگانگی ارزشی میشه!!

والا من دیگه نمی دونم به چه زبونی بگم دکتر نیستم.

این ع پ ( همون علوم پزشکی) هم برا خودش دردسر داره هاااااااااااا

+نوشته شده در چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:,ساعت8:53توسط | |

خیلی دوست دارم بنویسم

اما نمی دونم از چی؟

بذار فکر کنم...

...

...

اه

هیچی به ذهنم نمیاد

آخه این هفته هیــــــــــچکار مثبتی انجام ندادم

همش توخونه نشستم

حالا ایکاش نشسته بودم

بیشتر خوابیدم

بیخیال بابا

یبارم خواستیم بنویسیم!!!!

+نوشته شده در چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:,ساعت8:31توسط | |

 

 

99669999996669999996699666699666999966699666699
99699999999699999999699666699669966996699666699
99669999999999999996699666699699666699699666699
99666699999999999966666999966699666699699666699
99666666999999996666666699666699666699699666699
99666666669999666666666699666669966996699666699
99666666666996666666666699666666999966669999996


1.) دکمه ctrl + f رو فشار بده
2.) توش عدده 6 رو بنویس
3.) بعد رو دکمه Highlight all کلیک کن ...
ببین چی میشه .... !!!!

+نوشته شده در سه شنبه 13 تير 1391برچسب:,ساعت21:33توسط محمد جواد خانجانخانی | |

سلام

خوبی؟

خیلی ناراحتم.

نمیدونم چرا...

اعصابم خورد میشه وقتی بیدلیل ناراحت باشم...

یه اتفاق هیجان انگیز

دوست دارم یه اتفاق هیجان انگیز برام بیوفته

مثلا زنگ در خونه رو بزنن و بگن شما برنده 99999999999999999999 تومان شدین!

یا مثلا زنگ تلفنو بززن و بگن...

این یکیو بی خیال

خلاصه دنبال یه چیز هیجان انگیزم.

هیجان زندگیم افتاده...

مواظب خودت باش...

+نوشته شده در دو شنبه 12 تير 1391برچسب:,ساعت22:31توسط | |

اگه بدونی تو این هفته چــــــــــــــــــــــــــــــــــی شد؟؟؟

جمعه گوشیمو گم کردم!!!

اصلا بذار از اولش بگم:

مامان بزرگم توی روستا زندگی میکنن. ما هر هفته میریم دیدنشون. خیلی خوش میگذره. هم حال و هوایی عوض میکنیم هم همـــــــــه فک و فامیلو می بینیم.

این هفته که رفته بودم توی راه، ینی تو جاده، پیاده شدم.

البته راه زیادی تا خونه مامان بزرگم نمونده بود.

شب که شد نگاه کردم دیدم گوشیم نیست.

همه جارو زیر و رو کردم.

از ساعت 8 شب تا 1 نصف شب همــــــــــــــــــــــــــــــــه جارو گشتم. هرجاکه فکرشو بکنی رفتم. پیدا نشد!!!

بد شانسی گوشیمو گذاشته بودم رو سایلنت.

ما دخترا هم که میدونین، اشکمون دم مشکمونه. زدم زیر گریه.

مامانم گفتن شب میمونیم، صبح دوباره دنبالش میگردیم.همین کارو کردم اما پیدا نشد.

بیخیالش شدم و برگشتیم شهر خودمون.

شنبه رفتم دادگاه و پاسگاه و هرجا که فکرشو بکنی تا نکنه بشه پیداش کرد.

ولی گفتن نمیشه.

مونده بودم حکمت این اتفاقها چیه؟

به یکی از دوستام که اتفاقی شمارشو داشتم اس دادمو گفتم چی شده.

بم گفت: بنشین و اعجاز خدا را تماشا کن.

آخه چه اعجازی؟ گم شدن گوشی کجاش اعجازه؟ مخصوصا وقتی که 6 ماه پیشم یه گوشی ازت دزدیده باشن و حالا دوباره گوشیتو گم کنی؟

دیگه قشنگ بیخیال گوشیم شده بودمو باهاش خداحافظی کردم.

تا اینکه امشب، یعنی یکشنبه، یکی به خونمون زنگ زد که گوشیتو پیدا کردم!!!!!

فکر میکنی کجا؟ تقریبا 10 کیلومتر دورتر از جایی که از ماشین پیاده شده بودم!

یعنی چطوری گوشیم 10 کیلومتر اونطرف تر پیدا شده؟

خودش پا درآورده و راه افتاده؟

اینجا بود که واقعا به اعجاز خدا پی بردم و یه نتیجه بزرگ گرفتم:

اونم اینکه حکمت گم شدن گوشی من این بود که ما اونشب بر نگردیم شهرمون.

از کجا معلوم که تو راه تصادف نمی کردیمو به لقاءالله نمی پیوستیم؟

اونوقت من دیگه وجود نداشتم که اینجا بشینمو مطلب پست کنم.

بنشین و اعجاز خدا ا تماشا کن...

مواظب خودتو گوشیت باش!

+نوشته شده در یک شنبه 11 تير 1391برچسب:,ساعت20:52توسط | |

امروز رفته بودم بیرون یکم تو خیابون قدم بزنم.

یه خانواده سه نفری از کنار رد می شدن.

البته خانواده کامل نبودن چون بابا حضور نداشت.

یه مامان و دوتا بچه: یه دختر و یه پسر

خلاصه کار ندارم، اینها داشتن میرفتن و هی این پسره (که5-6 سالش بود) خودشو میزد به زمینو فریاد میزد:

دارم میسوزم...من آتیش گرفتم...دارم میسوزم....کمک....آیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی

از اونطرف خواهرش انگار واقعا آتیش گرفته بود. یخورده التماس داداشش می کرد که توروخدا آبروریزی نکن، یخورده هم التماس مامانش که توروخدا برو بچتو از وسط پیاده رو جمع کن آبرومون رو برد!!!!

من از این ماجرا 3 تا درس بزرگ گرفتم:

1- پدرو مادرهای عزیز! نذارین بچه هاتون اینقدر پشت رایانه(یا همون کامپیوتر خودمون) بشینن! طفلی ها چه گناهی کردن که شما کار دارین و نمی تونین به اونا برسین؟؟؟ همین طوری میشه که جوونای مملکت متوهم میشن.

2-خواهران گرامی!به تو چه که داداشت داره تو خیابون چکار میکنه؟ مگه مامانش باهاش نیست؟ الان که داری اینقدر سنگشو به سینه میزنی دوروز دیگه که زن گرفت به زن جونش می چسبه محل تو هم نمی ذاره!!!

3- داداشای گل! به حرف آبجی بزرگه گوش بدین. 4 روز دیگه کار دستش دارین ها!!!!از ما گفتن بود.

مواظب خودت باش!!!!


+نوشته شده در یک شنبه 11 تير 1391برچسب:,ساعت20:51توسط | |

یک زوج در اوایل 60 سالگی، در یک رستوران کوچیک رمانتیک سی و پنجمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودن ...
ناگهان یک پری کوچولوِ قشنگ سر میزشون ظاهر شد و گفت:چون شما زوجی اینچنین مثال زدنی هستین و درتمام این مدت به هم وفادارموندین ، هر کدومتون می تونین یک آرزو بکنین.
 خانم گفت: اووووووووووووووووه ! من می خوام به همراه همسر عزیزم، دور دنیا سفر کنم.
 پری چوب جادووییش رو تکون داد و دو تا بلیط برای خطوط مسافربری جدید و شیک QM2در دستش ظاهر شد.
حالا نوبت آقا بود، چند لحظه فکر کرد و گفت: خب، این خیلی رمانتیکه ولی...
چنین موقعیتی فقط یک بار در زندگی آدم اتفاق می افته ، بنابراین، خیلی متاسفم عزیزم ولی آرزوی من اینه که همسری 30 سال جوانتر از خودم داشته باشم.

خانم و پری واقعا نا امید شده بودن ولی آرزو، آرزوه دیگه !!!
پری چوب جادوییش و
و آقا 92 ساله شد!

+نوشته شده در چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت20:5توسط محمد جواد خانجانخانی | |

دعا لاستیک یدک نیست که هرگاه مشکل داشتی از ان استفاده کنی
بلکه فرمان است که راه به راه درست
هدایت
می کند.


می دونی چرا شیشیه جلوی ماشین آنقدر بزرگه ولی آینه عقب آنقدر کوچیکه؟
چون گذشته به اندازه آینده اهمیت نداره. بنابراین
همیشه به جلو نگاه کن و ادامه بده



 نگرانی مشکلات فردا را دور نمی کند بلکه تنها آرامش امروز را دور می کند.

+نوشته شده در چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت19:55توسط محمد جواد خانجانخانی | |

داستان خنده دار, پارمیدا

 

علی:خانومت و دختر کوچولوت چطورن؟

دانیال: خوبن. اتفاقا معصومه و پارمیدا هم خیلی دوست دارن تو رو ببینن.

علی:آره منم همینطور. آخ که اگه من اون پارمیدای خوشگل و نازتو ببینم، می نشونمش توی بغلم و یه دل سیر ماچش می کنم و حسابی اون چشمای قشنگشو می بوسم.

وای که چه موهای لختی داره پارمیدا.

آدم دوست داره دستشو بکنه لای موهاش. با اینکه فقط

عکسشو دیدما، ولی عاشقش شدم. وای که این پارمیدا

چقدر ناز و خوردنیه! باور کن ببینمش اصن نمی ذارم

از توی بغلم تکون ...

دانیال: ببین ادامه نده. پارمیدا اسم زنمه! اسم دخترم معصومه ست!

+نوشته شده در دو شنبه 5 تير 1391برچسب:,ساعت16:21توسط محمد جواد خانجانخانی | |

آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ که این پروسه امتحانی منو دیووووووووووووووووووووونه می کنه

اعصابم به هم ریخت...

آخه میخوام بدونم این پدر آمرزیده ای که این امتحاناتو اختراع کرد، کی بود؟؟

اصلا هدفش چی بود؟؟؟خود شیرینی جلو آقا معلم یا گرفتن جایزه نوبل؟؟؟

یادش به خیر اون دوران مدرسه... چه حالی می کردیم.

اول سال یه کتاب بهمون می دادن. می گفتن نصفشو تا دی بخون، بقیشم بخون برا خرداد

اونقدرم در طول هفته خانم و آقا معلم سوال پیچ و کتبی پیچت می کردن که وقتی شب امتحان می خواستی دوباره کتابو بخونی، گلاب به روتون این ریختی می شدی...

والا ما که دلمون این کتاب و این درس خوندنو زده بود، از یه عده از مابهترون شنیدیم که گفتن دانشگاه از این خبرا نیست و بپاس... یعنی پاس کنی حله...

یعنی واقعا امکان داره؟؟؟؟

ما هم به عشق پاسیدن تو دانشگاه، همه اون درس خوندنای بیمزه و لوس دبیرستانو تحمل کردیم که روزی برسه تا ما هم به پاس دادن دروس بیوفتیم.

اما چشمتون روز بد نبینه که همین که پا رو گذاشتیم تو مدینه فاضله، چی دیدیم...

راستش اولاش که هی سوتی میدادیم و به استادای مرد می گفتیم آقا و به استادای زن، خانم...خانم اجازه!!!!

فکر کنم به خاطر تلافی همین آقا خانم گفتن ها، اینها با ما لج کردن و اخر ترم چننننننننننند تا کتاب به اسم رفرنس معرفی کردن و گفتن امتحانتون از این کتابا میاد...

اونوقت بود که فهمیدیم چقققققققدر قدر نشناس بودیم . و به یقین این جمله رو در یافتم که :

آدم تا چیزی از دست نده، ارزششو نمی دونه

الانم که ترم چهارم هنوز علت این موضوع رو نفهمدم. امید وارم لا اقل تا دوره کارشناسیم بفهمم!!! خوش باشین...

+نوشته شده در جمعه 2 تير 1391برچسب:,ساعت7:48توسط محمد جواد خانجانخانی | |


آنکس که بداند و بداند که بداند

اسب خرد از گنبد گردون بجهاند  


آنکس که بداند و نداند که بداند

 

بیدارش نمایید که بس خفته نماند

 

آنکس نه نداند و بداند که نداند

 

لنگان خرک خویش به منزل برساند

 

آنکس که نداند ونداند که نداند

 

در جهل مرکب ابد و دهر بماند


 

در برخی موارد وضع چنین است بدانید

 

  آنکس که بداند وبداند که بداند  


باید برود غازبه کنجی بچراند  


آنکس که بداند و نداند که بداند  


بهتر برودخویش به گوری بتپاند

 

آنکس که نداند و بداند که نداند

 

با پارتی و پول  کره خر خویش براند

 

آنکس که نداند و نداند که نداند

 

برپست ریاست ابدالدهر بماند

شوخی کردم! مواظب خودت باش!!

 

 

+نوشته شده در شنبه 20 خرداد 1391برچسب:,ساعت12:39توسط | |

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد